زندگی نامه شهید دکتر حسین ناصری عبدلگانی

گوشه ای از زندگی نامه وخاطراط شهید دکتر حسین ناصری عبدلگان

زندگی نامه شهید دکتر حسین ناصری عبدلگانی

گوشه ای از زندگی نامه وخاطراط شهید دکتر حسین ناصری عبدلگان

زندگی نامه شهید دکتر حسین ناصری عبدلگانی

شهید دکتر حسین ناصری فرزند محمد جواد ناصری متولد سال 1373 هجری شمسی در زادگاهش واقع در روستای عبدلگان ازتوابع ولایت بلخ افغانستان می باشد ایشان در سال 1397 مدرک پزشکی خودرا از دانشگاه بلخ کسب نمود وتا شهادتش در یکی از کلینیک های بلخ مشغول کار بود سرانجام در شامگاه چهار شنبه چهارم جوزای سال 1041 بر اسر ماین که در ماشین مسافر بری جاسازی کرده بود منفجر شد و شهید حسین هم با چند تن از همراهانش به درجه رفیع شهادت نائل آمد روحش شاد ویاد خاطراتش جاویدانه باد

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
نویسندگان

۱ مطلب در مهر ۱۴۰۱ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

بنام خداوند رحمان 

خاطرات من و رفیق  شهیدم دکتر حسیشهید وپارسابنام خداوند رحمان

خاطرات من ورقیقم شهید دکتر حسین ناصری! 

درسال ۱۳۹۰  ه ش من با  شهید داکترحسین ناصری آشنا شدم او را یک جوان صادق ،خوش اخلاق، متدیین، پر تلاش ، وخستگی ناپذیر ، یافتم!

ما حدودی پنج نفر دریک اتاق ،و همه ما مشغول درس خواندن در مکاتب مختلف شهر مزارشریف بودیم ، از آنجا که ما از قریه جات اطراف به شهر برای درس خواندن و کسب علم آمده بودیم ،

هزینه تحصیل و مصارف خوراک و پوشاک  ما توسط خانواده های ما که در قریه جات دور موقعیت داشت تامین میشد!

پرداخت مصارف هریک ازما برای خانواده و فامیل های ما کاری آسانی نبود ،

چون در قریه جات با آمدن خشک سالی های پی هم حاصلات زراعتی را نزدیک به صفر رسانده بود دیگر هیچ نوع شغل ودر آمدی  وجود نداشت که بتوانند هزینه تحصیل مارا پرداخت کنند !

شهید دکتر حسین اولین کسی بود در بین ما که عمیقا درک کرده بود ، پرداخت هزینه تحصیل برای فامیل من مشکل است، سخت های زیاد را در زندگی شان تحمیل می‌کند،

بنا او که واقعا، پرتلاش ، وهدفمند ، بود  برنامه ریزی دقیق که داشت ،

در کنار تحصیل  برای پیدا کردن هزینه تحصیلی خود به کارت و سمیکارت فروشی در ساعات بعد از تعطیلی دروس خود می پرداخت،

  وروز های جمعه که رخصتی بود کارگری می‌نمود این کار او، یک انگیزه، شد، برای همه ما ،

که می‌توان هم درس خواند و هم مصارف زندگی روزمره خود را پیدا کرد،! 

ما هم با استفاده از رویش شهید دکترحسین در روز های جمعه و ساعات بدون درس به کارگری  وشغل های کاسبی روی آوردیم،

تا بتوانیم هزینه تحصیل خودرا پیدا کنیم و هم به دروس خود ادامه دهیم و هم اندکی از مشکلات اقتصادی خانواده های خود بکاهیم !

، ما مدت دوسال هم اتاق بودیم شناختی من از، شهید دکترحسین، بیشتر و هر چی زمان می‌گذشت رفاقت ما محکم تر و صمیمی تر میشد!

،شهید حسین درتمام عرصه ها به همه ما و به خصوص به من یک الگو بود  در، صداقت ،اخلاق ، زحمت کشی، پشت کار،و اینکه هیچ گاه خسته نمیشد! من یادم  هست وقتی شب ها به درس خواندن شروع میکردیم رفیق شهیدی ما از همه آخر می‌خوابید ، وقتی صبح از خواب بلند میشدم می دیدم شهید حسین از همه زود تر از خواب بلند شده سر سجاده نماز نشسته قرآن تلاوت میکند، این کاری، گاه گاه او نبود بلکه همیشه و دوامدار  همینطور بود در هر کارش از همه پیشی میگرفت!

بعد از سپری شدن دوسال با تمام مشکلات که موجود بود شهید حسین توانست به مکتب به درجه دوم نمره در صنف در بین حد اقل ۶۰ نفر همصنفانش ارتقاع نموده و مورد توجه استاتیدش قرار بیگیرد!

، او که از اخلاق و صداقت عالی برخورد دار بود یکی از استاد هایش اورا به یک دوست خود معرفی نمود تا به حیث شاگرد به دارو خانه اش بیپذیرد ،

او این شغل را پذیرفت و من همیشه خسته میشدم میرفتم پیش شهید حسین ساعت هاباهم می‌گفتیم و میخندیدیم و درتمام کارهای زندگی باهم مشهورت می کردیم او سالها در آنجا ماند هم درس و دانشگاه خواند و هم در رشته طبابت تجربه خاصی پیدا کرده بود!

  از این طریق خدمات زیاد به طبقه پاین جامعه و مردمش می نمود همیشه از هر راه که می‌توانست دست مظلومین را می‌گرفت،

وقت که باهم می نشستیم رفیق ما ساعت ها ازفقر مردم ما از محرومت مردم زادگاهش و اینکه یک عده از زره سواران بی وجدان بنام حزب از نا آگاهی مردم زاد گاهی ما استفاد کرده همه را در جان هم انداخته بود میگفت ،

انتقاد می‌کرد و درد می‌کشید و راه حل ها را میگفت و بر نامه های برای عبور از آن حالت خفقان داشت ، گاهی وقت ها که باهم بحث در ارتباط با حکومت ، حضوری آمریکای ها و ناتو  جنگ و صلح میکردیم ،او باور داشت حکومت مستقلی در کارنیست و همه چیز تحت کنترول آمریکاست و طالبان مترسگیست در دست آمریکا برای توجیه یی حضورش در افغانستان !

و استخدام ،دو طرف، برای کشتن همدیگر ، و ویران های بیشتر،

من که به حیث افسر در اردو ملی وظیفه اجراء میکردم به شدت از من انتقاد می‌کرد و مانع رفتنم به وظیفه میشد ،

و میگفت خون های که می‌ریزد هیچ گاه کار را به جای نمیرساند ودر آخر آمریکا کاری را میکند که در منافع اش باشد حقا که چنین شد ، 

من در وظیفه بودم سال ۹۹ شدیدا زخمی شدم چون ولسوالی که ما بودیم  سالهاکاملا محاصره بود داکتران اردو در صورت استخدام شدن آنجا نمی آمدن دارو بود اما هیچ دکتر وجود نداشت،

من به حسین تماس گرفتم گفتم چنین اتفاق افتاده او با حوصله مندی و صادقانه   تمام کار های اولیه ره برایم رهنمای کرد داروهای که باید استفاده می‌کردم برایم همیشه به موقع زنگ زده  میگفت پیام میداد تمام رهنمای هارا می‌کرد تا زمان که من کاملا صحتمند شدم آنجا بود که  باخود گفتم اگر حسین نبود سلامتی درکار نبود!

داکتر حسین با استفاد از تجربه و فهم که از طبابت داشت دست صدها نفر نیازمند را در وضعیت های بدی که قرار داشت گرفته بود ، وقتی دولت سقوط کرد برایش زنگ گفتم میخواهم مهاجرت کنم بیا باهم از کشور خارج می‌شویم وضعیت اینجا هیچ خوب نیست، 

گفت باید همدیگر را از نزدیک بیبنیم  تا در موردش صحبت کنیم من قبول کردم او که به یک کلینک شخصی مصروف کارش بود  نیم از وظایف کلینک را به عهده داشت سرش خیلی شلوغ بود شب ها دیروقت می‌آمد صبح ها هم خیلی وقت باید میرفت، بعد سه روز تماس گرفت گفت به ایی چند روز هیچ فرصت نشد تا یکدیگر را از نزدیک ببینیم امشب بیا خانه تا باهم صحبت کنیم رفتم خانه شان آن شب تا صبح باهم صحبت کردیم من که تصمیم گرفته بودم باید مهاجرت کنم،

اما رفیق ما ده ها بر نامه برای خدمت به مردمش وبرای آینده مسلک طبی  خودش داشت و هرگز تصمیم برون شدن از کشور را نداشت !

اوکه صداقت لازم را داشت در دوران سخت کرونای با اعتماد و حمایت تاجران خییری شهر مزارشریف یک  بنیاد خیریه را ایجاد و از طریق او به فقیر ترین و نیازمند ترین خانواده هاکمک های مالی می‌کرد،

گفت میخواهم این بنیاد حفظ شود تا از این طریق  بتوانیم کمک به خانواد های فقیر کنیم چون وضعیت اقتصادی مردم بیش از هر وقتی دیگر بد تر است،

و بعدش میخواهم درس تخصصی خودرا ادامه دهم گفت اگر بخواهم از وطن خارج شوم ،یکباره از همه چیزی خود دور میشوم ،

سالها زحمت، سختی ،و تلاش های که برای رسیدن به هدف خود کردم، بدون هیچ نتجه یی به پایان میرسه،  من آمدم سمت ایران رفیق ما برای رسیدن به هدف و آرزوی که داشت شب و روز تلاش می‌کرد ،چند روز شده بود که به ایران آمده بودم تماس گرفت گفت میخواهم عروسی کنم من خیلی خوشحال شدم

،دکتر حسین با آنکه در کشور همه نا امید بود، وضعیت به شدت شکنند و خراب بود ،او دلش پر از امید بود ،و اراده محکم برای ماندن، به وطن ،و خدمت کردن ،به هموطن های، از همه چیز محروم خود داشت، او جشن عروسی خود راه با دنیای از خوشی برگزار کرد ،

و همچنان بیدون هیچ خستگی به درس های تخصصی، و وظیفه خود به کلینک میثم حسینی ادامه میداد ،درشرایط که خیلی از هم نسلان او به هر قیمت که میشد خارج شدن از وطن را به ماندن ترجع میداد،!

من ورفیقم  به طوری دوامدار باهم در ارتباط بودیم او تازه یک زندگی مشترک کاملا خوشی را آغا نموده بود نسبت به همه چیز امیدار بود! 

من در ایران بودم ساعت هفت بعد از ظهر شنیدم به مزار شریف انتحاری شده به اولین شماره که تماس گرفتم شماره دکتر حسین بود اما متاسفانه شمارش خاموش بود بعد جای دیگه تماس گرفتم ،

تا اینکه بیپرسم  چی خبر است ،به من گفتند که رفیقت دکتر حسین امروز جام شهادت را نوشید ، 

برایم باورش سخت بود ولی یک حقیقت بود یک حقیقت تلخ و بی نهایت تلخ ،ما که بینهایت رفیق های صمیمی همراز و همکار در تمام کاری های زندگی بودیم میتوان گفت یک روح بودیم و دو تن ،

بعد از شنیدن خبر شهادت رفیقم احساس  کردم بخشی از روح ،و زندگی ، و خاطرات گذشته ، حال وآینده ،خودرا برای همیشه از دست دادم عمیقا احساس تنهای کردم ،

تروریست هاو مزدوران استعمار که یک از اهداف شان از بین بردن نخبه گان جامعه است این بار رفیق ما که از هر کسی فعال در جامعه بود از بین بردن اما اندیشه وراه درست شهید دکتر حسین و شهیدان امثال او همیشه در حال درخشش و پر از ره روان است ، 

کسان که شناخت کمی از دکتر حسین داشت او را به حیث طبیب میشناختند اما او نه تنها یک دکتر با تجربه بود ،

بلکه یک روشنفکر هدفمند بر خواسته ازبین توده های محروم جامعه و بادرک مشکلات و درد های مردم ، یک روشنفکر درمندی بود به دنبال، درمان دردهای، روحی جامعه ما ،

ودر عین حال یک انسان عمل گرا ، سخت کوش  و خستگی ناپذیر ،!

بدون هیچ شکی شهادت دکتر  حسین یک ضایعه بزرگ نه تنها برای من بلکه برای جامعه ما،و برای کسان که حتا اورا نمی‌شناختند اما شهید دکتر حسین برای بهبود زندگی شان ده ها بر نامه داشت،

شهادت یکی از نعمت های بزرگ، خداوند است و برای بهترین بندگانش اعطاء می‌نماید، 

بدون شک شهید دکتر حسین از بهترین بندگان خداوند بوده و یکی از صاحب نعمت های درگاهش!

روح پاک شهید عزیز ما شاد یاد و خاطره اش گرامی باد!

محمدالله پارساپارسا

  • محمد سواد ناصری